کد مطلب:36417 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:703

فرجام سست عنصران











مبارزه ی مسلحانه: آخرت!

مبارزه ی مسلحانه: عزت!

و مبارزه ی مسلحانه: پیروزی است!

[صفحه 36]

كسی كه سلاح مبارزه را به زمین می گذارد، طبیعی است كه سربار دیگران می شود و ناگزیر به ذلت و خواری فرومی افتد. این پایان شومی است كه خود برگزیده است.

چه چیزی ما را از مبارزه ی مسلحانه می ترساند؟

اگر به مرگ منتهی شود، این خود شهادت است.

و اگر به پیروزی بینجامد، این خود زندگی است.

پس آیا از مرگ باید ترسید، حال آن كه مرگ واقعیتی است كه انسان از آن گریزی ندارد. و آیا بهتر نیست كه در میدان جنگ فرارسد تا پاداش خداوند به همراه آن باشد؟

چه خسران بزرگی است كه انسان به زندگی خفت بار راضی شود و آخرت را.- كه در انتظار مجاهدان است- به دنیا بفروشد، و عزت و سرافرازی را- كه تنها به نیروی سلاح فراچنگ می آید- با ذلت و خواری عوض كند.

امام علی (ع) به آنان كه در هر زمان و مكان از جهاد می گریزند این چنین عتاب می كند:

اف لكم لقد سمت عتابكم! ارضیتم بالحیاه الدنیا من الاخره عوضا؟ و بالذل من العز خلفا؟ اذا دعوتكم الی جهاد عدوكم دارت اعینكم كانكم من الموت فی غمره، و من الذهول فی سكره، یرتج علیكم حواری فتعمهون، فكان قلوبكم مالوسه، فانتم لا تعقلون، ما انتم لی بثقه سجیس اللیالی، و ما انتم بركن یمال بكم، و لا زوافر عزیفتقر الیكم،...

[صفحه 37]

نفرین بر شما!

از سرزنش شما به ستوه آمده ام!

آیا به جای آخرت به حیات دنیا خشنودید؟ (پس چرا از جهاد می گریزید؟) و آیا سرافكندگی را بر سرافرازی برتری می دهید؟

هرگاه شما را به جهاد با دشمنانتان فرامی خوانم چشمانتان چنان به دوران می افتد كه گویی در واپسین دم زندگی و سكرات مرگ دست و پا می زنید. زبانتان بند می آید (و از سخن گفتن فرومی مانید). گویی بر دلهاتان پرده ی جنون كشیده اند و خرد خود را باخته اید (كدام خردمندی دنیا را به آخرت می فروشد و ذلت را بر عزت ترجیح می دهد؟)

نه! (تا وقتی به جهاد برنخیزید) هیچگاه به شما اعتماد نخواهم كرد و بر ستون نا استوارتان تكیه نخواهم زد و به یاری ننگ آلود شما نیازی نخواهم داشت.

چون شترانی هستید بی ساربان، از طرفی گرد آیید و از طرف دیگر پراكنده می شوید. به جاودانگی خدا سوگند! كه برای آتش جنگ هیزم بسیار زود سوزی هستید!

دشمن در كار تدبیر جنگ است و شما غافلید! (چه ننگی بالاتر از این كه نتوان به آتش دشمن پاسخ داد).

از قلمرو شما كاسته می شود (دشمن مواضع شما را تسخیر می كند) و شما به خشم نمی آئید.

دشمن خواب را از یاد برده است (تا بتواند بر شما شبیخون بزند) و شما در غفلت و بی خبری سرگردانید.

به خدا سوگند، فروگذاشتن یكدیگر به شكست می انجامد.

به خدا سوگند چنین می پندارم هرگاه آتش جنگ زبانه كشد و

[صفحه 38]

بازار مرگ گرم شود از پسر ابوطالب چنان جدا خواهید شد كه سر از تن (كه پیوند آنها با یكدیگر امكان پذیر نخواهد بود).

به خدا سوگند هر آنكه دست دشمن را باز بگذارد و روا دارد كه گوشت تنش را بخورد و استخوانش را درهم بشكند و پوستش را بر كند، درمانده ای بس ناتوان است و در سینه اش قلبی ضعیف می تپد.

تو اگر خواهی چنین باشی (آزادی كه بزدل و پست همت باشی و از خود دفاع نكنی ) اما من- به خدا سوگند- به دشمن مجال نمی دهم و به تیغ «مشرفی» چنان ضربتی به او می زنم كه كاسه سرش به پرواز در آید و دست و پایش متلاشی شود. و پایان كار به مشیت پرودگار است...»


صفحه 36، 37، 38.